تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان خدا و آدرس saman1234567.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته،و کلاه و تابلویی را کنار پایش گذاشته بود.روی تابلونوشته شده بود:من کور هستم؛لطفا به من کمک کنید.روزنامه نگار خلاقی از کناراو می گذشت.نگاهی به کلاهش انداخت؛دید داخل ان فقط چند سکه است.او هم چند سکه در کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد،تابلوی او را برگرداند،جمله ی دیگری روی ان نوشت،ان را کنار پای او گذاشت و رفت
عصر ان روز،روزنامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه پر از سکه و اسکناس شده است،مرد از صدای قدم های خبرنگار،او را شناخت؛از اوپرسید:روی تابلو نوشته اید؟!
روزنامه نگار جواب داد:چیز مهمی نیست. فقط حرف شما را به شکل دیگری نوشته ام.مرد کور از او خواست تا ان را برایش بخواند.روی تابلو نوشته بود:امروز،اولین روز بهار است،ولی من نمی توانم ان را ببینم.